جدول جو
جدول جو

معنی بالا هدائن - جستجوی لغت در جدول جو

بالا هدائن
چیزی مازاد در معامله دادن، پول نزول دادن، اضافه بار
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ سَ رَ)
راندن چیزی بسوی بالا. فرستادن چیزی بسوی بالا. صعود دادن. متصاعد ساختن:
به رای پاک هنر را همی دهد یاری
برسم خوب خرد را همی دهد بالا.
امیر معزی (از آنندراج).
سدره در پستی است از بالای او
واعظش بی وجه بالا می دهد.
ظهوری (از آنندراج).
برگرفتی آب از خاک سیه خورشیدوار
راوقش کردی و بالا دادی احسنت ای ملک.
خاقانی.
بزرگوارا من بنده چون به قوت طبع
دهم به مدح تو بالا اساس آیین را.
ظهیر فاریابی (از آنندراج).
، طبل. دهل. (ناظم الاطباء). قسمی طبل که صدای بزرگ دارد. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بالا دادن
تصویر بالا دادن
((دَ))
بزرگ نمودن، بزرگ جلوه دادن
فرهنگ فارسی معین
رماندن گوسفندان و هدایت آن ها در یک مسیر مشخص و از پیش تعیین
فرهنگ گویش مازندرانی
فریب دادن، گول زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
به تاراج دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
برخاستن دود و غبار ناگهانی از مکان یا چیزی
فرهنگ گویش مازندرانی
به باد سپردن، در معرض باد قرار دادن، بوجاری کردن گندم و
فرهنگ گویش مازندرانی
سرخ شدن، گل انداختن
فرهنگ گویش مازندرانی
نیم سوز کردن چیزی، روی شعله گرفتن مرغ پرکنده برای سوزاندن، ته.، بلعیدن، فرو بردن لقمه ی بزرگ در دهان با فشار و سختی
فرهنگ گویش مازندرانی